یادداشتهای پراکنده یک معلم

یادداشتهای پراکنده یک معلم

در این وبلاگ مطالبی در موضوعات دینی، ادبی و اجتماعی خواهم نوشت

زشت و زیبا

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/12 18:02 ·

چنان که از آیات و روایات استنباط می ­شود، اشیاء و موجودات در جهان مادی دو دسته هستند. یک دسته متناسب با طبیعت کمالی خود(زیبا) می ­باشند و یک دسته در تناقض آن(زشت) که هر یک از آنها، بازتاب حقیقت ظرفیت خویش در عالم امکان می­ باشند.

به اعتقاد ما، هر موجودی ـ با توجه به ظرفیت خویش ـ بازتابی از نور کمال الهی می­ باشد که بر او تابیده است. بعضی از مخلوقات با توجه به محدودیت ظرفیت، نمی ­توانند بازتاب درستی از کمالات الهی را داشته باشند در نتیجه با مراتب گوناگون نواقص در جهان مادی ظاهر می شوند.

همه مخلوقات با توجه به ظرفیت ­ها و محدودیت ­ها، طبقه بندی می­ شوند. چیزهایی که از ظرفیت بیشتری برخوردار هستند و کمالات بیشتری دارند، طاهر و پاک شناخته شده و آنهایی که از ظرفیت کمتری برخوردارند، خبیث و ناپاک معرفی می­ گردند.

در بیان نورانی قرآن مجید، چیزهایی که ظرفیت ناقصی دارند و تاثیرات سوئی بر انسان می­ گذارند رجس، رجز، سوء، خبیث و نجس و... نامیده شده ­اند تا آدمی از آنها پرهیز کند؛ زیرا انسان با نزدیکی به آنها، ساختار وجودی خود را آلوده می کند. به عنوان مثال، نزدیکی و بهره ­مندی حضرت آدم(ع) و همسرش از یک درخت خبیث، زشتی­ های بدن آنها را آشکار ساخت، به گونه ای که ناچار به پوشاندن آن با برگ­ های درختان بهشتی شدند: « وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ* فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَ قَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ* وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ* فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ* قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ و اى آدم تو با جفت‏ خويش در آن باغ سكونت گير و از هر جا كه خواهيد بخوريد و[لى] به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد. پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود براى آنان نمايان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد جز [براى] آنكه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمره] جاودانان شويد و براى آن دو سوگند ياد كرد كه من قطعا از خيرخواهان شما هستم. پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد پس چون آن دو از [ميوه] آن درخت چشيدند برهنگى‏ هايشان بر آنان آشكار شد و به چسبانيدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند و پروردگارشان بر آن دو فرمود: مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقيقت‏ شيطان براى شما دشمنى آشكار است؟ گفتند: پروردگارا ما بر خويشتن ستم كرديم و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى مسلما از زيانكاران خواهيم بود.» (اعراف، آیات ۲۳ـ19)

هم چنان که تقرب به یک میوه ممنوعه(نهی ارشادی) در ساختمان بدن انسان تاثیر منفی دارد و موجب آشکار شدن پلشتی­ های تن آدمی می ­شود، بهره­ مندی از حرام­ ها( نهی مولوی) نیز تاثیر شگرفی در جان آدمی خواهد داشت. وقتی که خوردن از میوه درخت ممنوعه، آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد؛ بدیهی است انجام محرمات، مانع ورود انسان به بهشت خواهد شد.

آن چنان که از احکام شرعی استنباط می ­شود، اموری که حرام و مکروه اعلام شده ­اند یا تاثیر منفی در جسم دارند (مانند حرمت طلا بر مردان) یا بر روح (مانند حرمت شراب و قمار) در مقابل واجبات و مستحبات به اموری تعلق گرفته است یا بر جسم انسان مفید است(مانند مسواک زدن) یا بر روح (مانند نماز خواندن)

به بیان ساده و اجمالی می ­توان گفت که همه پاکیزه­ ها، حلال و همه ناپاک­ ها، حرام است: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ کسانی كه از اين فرستاده پيامبر امّی كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى ‏دهد و از كار ناپسند باز مى­ دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى‏ گرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، برمى­ دارد؛ پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند.»(اعراف، آیه۱۵۷)

به عنوان مثال، علت وجوب اجتناب از شراب، قمار، بت­ها و تيرهاى قرعه ناپاک­ بودن آنهاست: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الأَنْصَابُ وَ الأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد شراب و قمار و بت ­ها و تيرهاى قرعه پليد هستند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار شويد.» (مائده، آیه۹۰) بدیهی است کسی که به بهره ­مندی از خبیث و پلشت عادت کرده باشد نمی تواند به بهشت پاکی ­ها درآید. این اشخاص ساختار وجودی خود را به گونه­ای ساخته ­اند که مناسب دوزخی است که مجتمع همه خباثت هاست.

بنابر این، عقل و شرع حکم می­ کند که انسان از پاکی­ ها(حلال­ ها) برای دست­یابی به کمال بهره گیرد و از پلشتی­ ها(حرام ها) برای رهایی از آسیب­ های آن پرهیز نماید. بزرگترین و مهمترین پلشتی­ ها که زمین و آسمان را آلوده کرده است کفر، شرک، نفاق، ظلم، تبعیض، دروغ و... می ­باشد که پاک کردن زمین از آنها کار انسان­های معمولی نیست؛ ان شاء الله حضرت ولی عصر (عج) به امر الهی ظهور می فرمایند و جهان را از این آلودگی ­ها پاک می نمایند.

کرم

کرم

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/11 00:17 ·

جوانمردی، عزیزی، مروت، سخاوت، بزرگواری:

در کرم آویز و رها کن لجاج                    از ده ویران که ستاند خراج؟

نظامی

کرم بین و لطف خداوندگار                   گنه بنده کرده ست و او شرمسار

سعدی

یکی از نام ­های خداوند «کریم» است؛ کریم، بر وزن فَعیل، به معنای بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند و بزرگوار» می باشد. کَرَم، در لغت بر شرافت ذاتى یک چیز یا شرافت در خُلقى از اخلاق، دلالت می‌کند و کَرَم، در اخلاق به گذشت از گناه گناه‌کار گفته می‌شود.(ر.ک: معجم مقاییس اللغة، ج5 ، ص171) بنابر این خداى کریم هم به معنی خدایی است که از گناهان بندگان مؤمنش می‌گذرد و هم به معنى خدایی که انواع خیر و شرف و ارزش‌ها را داراست و هم عطا کننده‌اى که عطاى او تمام نمی‌شود.

قابل توجه اینکه، وقتى کَرَم، به ذات الهی(صفات ذاتی) نسبت داده می‌شود، به معناى بزرگواری و شَرَف است و هنگامى که به فعل(صفات فعلی) نسبت داده می‌شود، به معناى گذشت و بخشش می ­باشد. در قرآن و روایات و ادعیه، از صفت تفضیلی «اَکرم» به معنی بخشنده ­تر و بزرگوارتر و دیگر مشتقات هم استفاده شده است.

الف ـ کریم در آیه: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛ كسى كه از علم كتاب بهره‏ اى داشت، گفت: من پيش از آن كه چشمت را برهم زنى آن را به نزدت مى‏ آورم[پذيرفت و آورد] و چون [حضرت سليمان(ع)‏] آن را در نزد خويش مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است كه مى ‏آزمايدم كه آيا شكر مى‏ ورزم يا كفران و هر كس شكر ورزد جز اين نيست كه به سود خويش شكر ورزيده است و هر كس كفران كند، پروردگارم بى‏ نياز و بخشنده است.»(نمل، آیه۴۰) و آیه: «يَا أَيُّهَا الإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ؛ ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟»(انفطار، آیه6)

ب ـ اکرم در آیه: «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأَكْرَمُ؛ بخوان در حالی که پروردگارت کریم ­ترین [کریمان] است. (علق، آیه3)

پ ـ اکرام در آیه: «وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الإِكْرَامِ؛ و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.»(رحمن، آیه۲۷) و آیه: «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَالإِكْرَامِ؛ خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت.»(همان، آیه78)

در حدیث منقول از رسول اکرم(ص) خداوند، کریم و دوستدار کرم معرفی شده است: «إنّ اللَّه تعالى طيّب يحبّ الطّيب، نظيف يحبّ النّظافة، كريم يحبّ الكرم، جواد يحبّ الجود؛ فنظّفوا أفنيتكم و لاتشبّهوا باليهود؛ خداوند خوشبو است و بوى خوش را دوست دارد، پاكيزه است و پاكيزگى را دوست دارد، بزرگوار است و بزرگوارى را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پس جلوی خانه ‏هاى خويش را پاكيزه سازيد و مانند يهودان نباشيد.»(نهج الفصاحة، ص۲۹۶)

مولای متقیان حضرت على(ع) در مناجاتی خطاب خداوند عرضه می ­دارد: «إِلهی ... لَولا ماعَرَفتُ مِن کَرَمِکَ ما رَجَوتُ ثَوابَکَ و أَنتَ أَکرَمُ الأَکرَمینَ بِتَحقیقِ آمالِ الآمِلینَ و أَرحَمُ مَنِ استُرحِمَ فِی تَجاوزِهِ عَنِ المُذنِبینَ؛ خداى من! ... اگر کَرَم تو را نشناخته بودم، به پاداش تو امید نمی‌بستم و تو براى برآوردن آرزوهاى آرزومندان، کریم‌ترینِ کریم‌ترین‌هایى و در مورد گذشت از گناه‌کاران، مهربان‌ترین کسى هستى که از او رحمت خواسته شده است.»(بحار الانوار، ج ‏91، ص166)

با وجود اینکه اغلب انسان­ ها ـ به استثناء حضرات معصومین(ع)  ـ کم و بیش گناهکار هستند ولی به اجابت دعا هم امیدوار می باشند. آنچه که باعث می‌شود انسان به اجابت دعایش امید داشته باشد، کرم خداوند است. کریم بودن خداوند این اطمینان را به انسان می­ دهد که: با کریمان کارها دشوار نیست.

عشق آن بگزین که جمله انبیا           یافتند از عشق او کار و کیا

تو مگو ما را بدان شه بار نیست           با کریمان کارها دشوار نیست

مولوی

موضوعی که مومنین در شب­ های ماه مبارک رمضان به تقلید از امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی به خداوند عرض می­ کنند: «...وَ جَعَلْتُ بِكَ اسْتِغاثَتی وَ بِدُعآئِكَ تَوَسُّلي مِنْ غَيرِ اسْتِحْقاقٍ لاِسْتِماعِكَ مِنّی وَ لاَ اسْتيجاب لِعَفْوِكَ عَنّی بَلْ لِثِقَتی بِكَرَمِكَ وَ سُكوُنی اِلي صِدِِْ وَعْدِكَ وَ لَجَائ اِلی الاْيمانِ؛...و با حاجت خود رو به درگاه تو آوردم و استغاثه‌ام را به درگاه تو قرار دادم و دعای تو را دست آويز خود كردم بی آنكه من استحقاق داشته باشم كه تو از من بشنوی و نه مستوجب آنم كه از من بگذری بلكه بدان اعتمادی كه من به كرم تو دارم و آن اطمينانی كه به درستی وعده‌ات دارم.»

البته این یک طرف قضیه است؛ از طرف دیگر، انسان هم باید تلاش کند که استحقاق عنایات الهی و اجابت دعا را در خود ایجاد نماید.

بد می‌کنی و نیک طمع می‌داری                 هم بد باشد سزای بدکرداری

با اینکه خداوند کریم و است و رحیم              گندم ندهد بار چو جو می‌کاری

مولوی

ظار و باطن

ظار و باطن

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/10 23:57 ·

شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من          همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا

مولوی

شکی نیست که لایه ­های سه­ گانه عقلی (آگاهی و اندیشه) قلبی (انگیزه و گرایش) طبیعی (عمل و رفتار) در وجود انسان با هم در ارتباط بوده و بر یکدیگر اثر می­ گذارند؛ به این معنی که عمل ظاهری انسان تحت تأثیر دانسته­ های اوست و در امیال و علاقه­ های او تأثیر ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ دارد. به بیان قرآن کریم، بسیاری از گرایش ­های انحرافی انسان­ ها منشأ عملی دارد: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ؛ سپس عاقبت کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کرده و پیوسته آن را مسخره می ­نمودند.» (روم، آیه10)

از نمونه­ های تأثیرپذیری از درون می ­توان به عرق کردن در هنگام خجالت کشیدن، بی­ اشتهایی هنگام ناراحتی و پریدن رنگ چهره هنگام ترس اشاره کرد. احساس خود برتر بینی وقت سوار شدن به ماشین گران قیمت، احساس شادابی بعد از استحمام، نمونه­ های تأثیری پذیری از بیرون است.

ظاهر و باطن انسان، دو جهان مستقل و جدا از هم نیستند؛ بلکه میان آن دو، ارتباطی محکم و تاثیری دو جانبه وجود دارد. در این بین باطن، اساس وجود انسان را تشکیل می ­دهد. باطنی که از آن به عالم اکبر تعبیر شده است. شعری به حضرت علی(ع) نسبت داده شده است كه در آن مي فرمايند:

دوائك فيك و لاتبصر                ودائك منك و لاتشعر

اتزعم انك جرم صغير              و فيك انطوي العالم الاكبر

و انت الكتاب المبين الذي          باحرفه تظهر المضمر

اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالی‌که تو نمی‌دانى و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بينى. آيا گمان می‏ كنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى‌كه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!اى انسان، تو كتاب روشنى هستى كه با حروفش هر پنهانى آشکار می‌شود.(ر.ک: دیوان أمیر المؤمنین(ع)، ص175)

به بیان دیگر انسان نسخه کوچک شده این عالم است که تمام بزرگی‌های این جهان از مرکب و بسیط، مجرد و مادی را در خود جای داده است.(ر.ک: مجمع البحرین، ج4، ص48)

اى نسخه اسرار الهى كه تويى                وى آينه جمال شاهى كه تويى‏

بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست         در خود بطلب هر آنچه خواهى كه تويى‏

مولوی

علاوه بر انسان، هر چیزی در این جهان ظاهر و باطنی دارد. حتی مجموعه جهان هستی هم ظاهر و باطن دارد. همه پدیده­ های محسوس اعم از ستارگان، زمین، درختان و... ظاهر جهان هستی هستند که آنها را عالم طبیعت و دنیا نامیده ­ایم. پدیده­ های نامحسوس اعم ز غیب و ملكوت، باطن جهان هستی است که آن را ماوراء طبیعت و آخرت می­ نامیم. البته دنیا نیز در وجود خود ظاهر و باطنی دارد؛ ظاهر دنیا مؤثر، زیبا و فریبنده و باطن آن خطرناک و کشنده است که مولای متقیان علی(ع) آن را به مار خوش خط و خال تشبیه نموده ­اند: «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا، یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ یَحْذَرُهَا ذُواللُّبِّ الْعَاقِلُ؛ دنیا مانند مار است که به هنگام لمس کردن نرم به نظر مى رسد در حالى که سم کشنده در درون آن است. مغرورِ نادان به سوى آن مى رود و خردمند عاقل از آن حذر مى­ کند.»(نهج البلاغه فيض الاسلام، ج 6 ص 1142)

این دوگانگى ظاهر و باطن به صورت­هاى مختلف در کلمات امام آمده است. در بیان دیگر به زنى تشبیه شده است که هر روز به عقد شوهری در می ­آید: «الا وَانَّ الدُّنْیا دارٌ غَرّارَةٌ، خُدّاعَةٌ، تَنْکحُ فی کلِّ یوْمٍ بَعْلا؛ آگاه باشید که دنیا گول زن و خدعه­ گر است، او هر شب با شوهری عقد می ­بندد و به نکاح کسی درم ی­آید.»(بحارالانوار، ج77، ص376) پیام این تشبیهات یک مطلب است و آن این که دنیا ظاهرى دل­پذیر و اما باطنى خطرناک دارد.

البته این صفات دنیاى دنیاپرستانى است که جز عیش و نوش هدف دیگرى ندارند و دنیا نهایت آروزی آنهاست. اگر کسی از امکانات دنیا براى وصول به سعادت اخروى استفاده کند، دنیاى ممدوح و محبوبی است. در روایتی آمده است: شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: به خدا ما دنیا را دوست داریم و علاقه مندیم به ما داده شود. امام(ع) به او فرمودند: دنیا را دوست دارى مى­ خواهى با آن چه کنى؟ عرض کرد: زندگى خودم و خانواده ­ام را تأمین کنم، با آن صله رحم به جا آورم، در راه خدا صدقه دهم و حج و عمره به جا آورم. امام(ع) فرمودند: «لَیْسَ هذا طَلَبُ الدُّنْیا هذا طَلَبُ الاْخِرَةِ؛ این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.»(کافى، ج 5، ص72)

انسان در توجه به هر چیزی، باید ظاهر و باطن آن را باهم در نظر بگیرد. اگر انسان فقط به ظواهر نگاه کند از شناخت حقایق امور محروم گردیده و فریب می ­خورد. بدیهی است ظواهر دنیا ـ هر قدر زیبا و فریبنده هم باشد ـ هرگز نمی ­تواند مخلصان را فریب دهد. آنها به دیدن ظواهر قناعت نمی­ كنند، آب و رنگ و جلال و شكوه ظاهری دنیا توجه آنها را جلب نمی  کند. برخلاف انسان­ های مادی­ گرا كه فكرشان از حدود ظواهر طبیعت فراتر نمی رود.

دوست

دوست

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/09 09:52 ·

انسان موجودی اجتماعی است و برای برآوردن نیازهای خود نیازمند انسان­ های دیگر می­ باشد. البته اجتماعی بودن، غیر از جمعی بودن است؛ زیرا می‌توان افراد بسیاری از انسان‌ها را در یک‌جا جمع کرد؛ درحالی که هیچ رفتار اجتماعی نداشته باشند. اجتماعی بودن به معنای تعامل دو سویه و الفت، انس، تعاون، مودت، احسان و مانند آن است. اینکه انسان‌ها مشترکات و تمایزات یکدیگر را کشف کرده و بخواهند از این امور برای رشد و کمال‌یابی خود و دیگران بهره گیرند. بنا بر این انسان برای زندگی در جامعه نیازمند دوستی با دیگران است. دوستانی که در غم و شادی شریک و همراه او باشند. حضرت علی(ع) فرمودند: «أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الإِخْوانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ؛ ناتوان‌ترین مردم کسی است که در دوست‌یابی ناتوان است و از او ناتوان‌تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.» (نهج البلاغه، حکمت 12)

با توجه به نقش دوست در زندگی انسان و تأثیر او در روح و روان آدمی، باید در انتخاب دوست و هم­نشین خیلی دقت شود. بدیهی است یافتن دوستی که تمام صفات خوب را در حد اعلی داشته باشد، ممکن نیست؛ لذا باید با کسی دوستی کرد که بیشتر از دیگران دارای صفات خوب باشد؛ حداقل از خودش بهتر باشد تا از این طریق به کسب کمالات بالاتر موفق شود.

هم­نشین تو از تو به باید     تا تو را عقل و دین بیفزاید

سعدی

امام‌حسن مجتبی(ع) در بیان شرایط دوست خوب می‌فرمایند: «اگر به خاطر نیازی مجبور شدی با مردی دوست و هم­نشین شوی، پس با کسی دوست شو که وقتی با او هم­نشینی می‌کنی، موجب زینت تو باشد و هنگامی که به او خدمتی کردی، از تو حمایت کند و هنگامی که از او درخواست کمک کردی، تو را یاری کند و اگر سخنی گفتی، سخن تو را تصدیق کند و اگر حمله کردی، هجوم تو را قوت بخشد و اگر چیزی طلب کردی، تو را یاری کند و اگر نقصی از تو آشکار شد، آن را بپوشاند و اگر نیکی از تو دید، آن را به حساب آورد.»(بحارالانوار، ج44، ص139)

به همان اندازه که برای دوستی با انسان­ های خوب توصیه شده، به دوری از انسان­ های بد هم تأکید گردیده است. امام علی(ع) در این مورد فرموده­ اند: «در مصاحبت با کسی که در او شش خصلت جمع است، خیری نیست: اگر با تو سخن بگوید، دروغ می‌گوید؛ اگر با او سخن بگویی، سخنت را دروغ می‌شمارد؛ اگر او را امانتدار خود سازی، به تو خیانت می‌کند؛ چون تو را امانتدار خود سازد،[به خیانت] متّهمت می‌کند؛ اگر به او بخشش کنی، ناسپاسی می‌کند؛ چون به تو بخشش کند، بر تو منّت می‌گذارد.»(معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص۵۴)

درکل، انسان باید با شناخت کامل از افراد آنها را به عنوان دوست و هم­نشین خود انتخاب نماید؛ این شناخت باید در حدی باشد که دیگر شک و شبهه‌ای در مورد او وجود نداشته باشد. چرا که خلق و خوی دوستان بد، می­ تواند اثر بسیار سوئی در انسان داشته باشد. امام صادق(ع) فرموده اند: «کسی که هم­نشین و مصاحب بد انتخاب کند از بدی او در امان نمی ماند.» (الخصال، ج۱، ص۱۶۹) همچنین فرمودند: «کسی که از رفاقت و هم­نشینی با احمق پرهیز نکند، تحت تأثیر کارهای احمقانه وی واقع می­ شود و خیلی زود به اخلاق ناپسندش متخلق می­ گردد»(الأمالی، ص۲۷۰)

زکات

زکات

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/09 09:35 ·

برگزیده چیزی، آنچه که به حکم شرع به فقیران مستحق می­ دهند:

دهد هرکسی مال خود را زکات            به تاراجشان کس نیارد برات

نظامی

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب      مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

حافظ

یکی از واجبات مالی در دین اسلام، زکات است. بنا بر این، مسلمانان باید مقدار معینی از نُه قلم کالا را ـ در صورت رسیدن به حد نصاب ـ برای مصرف در زندگی فقرا و سایر امور عمومی اجتماعی بپردازند. زکات از مهمترین برنامه‌های اقتصادی اسلام است و در قرآن مجید همراه با اقامه نماز بر پرداخت آن تأکید شده است: «وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ مَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و هر گونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت. آرى خدا به آنچه مى‏ كنيد، بيناست.» (بقره، آیه۱۱۰)

زکات مخصوص اسلام نیست بلکه در ادیان پیشین نیز بوده‌است. زکات و نماز از مشترکات همه ادیان آسمانی است. حضرت عیسی(ع) در گهواره آن را از وظایف خود شمرده است: «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا* قَالَ إِنِّي عْبدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا* وَ جَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَ أَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا* وَ بَرًّا بِوَالِدَتِي وَ لَمْ­يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا* وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا؛[حضرت مريم(ع)] به سوى[حضرت عيسى(ع)] اشاره كرد. گفتند: چگونه با كسى كه در گهواره كودك است‏ سخن بگوييم؟[حضرت عیسی(ع)] گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است و هر جا كه باشم مرا با بركت‏ ساخته و تا زنده ‏ام به نماز و زكات سفارش كرده است و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مى ‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏ شوم.»(مریم، آیات۳۳ـ29)

قرآن مجید، پرداخت زکات را از وظایف عموم پیامبران(ع) دانسته ‌است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت می­ کردند و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند.» (انبیاء، آیه۷۳)

بت در عرفان

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/08 19:09 ·

صنم، خدای ساختگی، مجسمه­ ای که برای پرستش ساخته می­ شود:  

بت پرستی گرفته ­ایم همه                  این جهان چون بت است و ما شمنیم

                                                                                                          رودکی

مادر بت ­ها بت نفس شماست            زان که آن بت مار و این بت اژدهاست

                                                                                                               مولوی

      اغلب مردم تندیس­ های ساخته شده از سنگ، چوب، عاج و فلز را بت می­ گویند؛ در حالی که هر چیزی که بیش از حد مورد توجه باشد و پرستش شود؛ بت است، چه مادی و ظاهری باشد مانند چوب و سنگ و چه غیر مادی از قبیل هوای نفس؛ خداوند می ­فرماید:« أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَه فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَکَّرُونَ؛ پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده ‏اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت‏ خواهد کرد؟ آیا پند نمى‏ گیرید.»(جاثیه، آیه۲۳)

     بت‌ ها را متناسب با جنس و نوع ساخت، نامگذاری کرده­ اند: «انصاب» سنگ‌های صاف و بی‌شکل، «اوثان» سنگ‌های تراشیده و منقوش و «اصنام» بت‌های ریخته شده از زر و سیم یا تراشیده شده از چوب و...

     بت ­ها، در ابتدا جنبه نمادین از معبودهای نادیدنی و روحانی داشتند. در بعضی موارد هم تندیس برخی از بزرگان و گذشتگان وسیله ­ای برای یاد کردن و تبرک جستن به آنها بوده است. به مرور زمان، رفتار احترام آمیز بت­ پرستان نسبت به این اشیا، به پرستش مبدل شد و در باره آنها باور خدایی پدید آمد.

     « در برخی قبایل هم عبادت بت‌ها از ناحیه‌ بت‌پرستان بر این امید بود که آن‌ها را یاری کنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند که تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آنهاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان(بت‌ها) را عبادت می‌کردند تا با این عبادت، آنها را از خود راضی کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نکنند.»(المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص110) قرآن کریم به این موضوع اشاره نموده است: « وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ* لایَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ؛ و غیر از خدا، خدایانى به پرستش گرفتند تا مگر یارى شوند، [ولى بت­ها] نمى ‏توانند آنان را یارى کنند و آنانند که براى [بتان] چون سپاهى احضار شده‏ هستند.» (یس، آیات 75ـ74) این در حالی است که آن بت­ها ساخته دست بت گرها بودند و نمی ­توانستند کاری انجام بدهند. «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لایَخْلُقُونَ شَیئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایمْلِکُونَ لأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً وَ لایمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاحَیاةً وَ لانُشُوراً؛ آنان غیر از خداوند، معبودانی برای خود برگزیدند. معبودانی که چیزی را نمی‌آفرینند؛ بلکه خودشان مخلوقند و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش هستند.»(فرقان، آیه3)

      بت­ ها فقط مجسمه­ های سنگی و چوبی نیستند؛ جلوه­ گری آنها در زمان­ ها و مکان ­های مختلف، متفاوت است و وجه مشترک‌ همه آنها دور کردن انسان از پرستش خداست. در کنار بت­ های سنگی و چوبی، گاهی فرعون، گاهی شهوت و غضب، گاهی تکنولوژی و قدرت نظامی و اقتصادی، گاهی همسر و فرزند و خانه، گاهی رفاه و تفریح و عیاشی و خوشگذرانی، گاهی دموکراسی و آزادی نقش بت را بازی می­ کنند. بت­ های امروزی از سنگ و چوب نیست آنها از آلیاژی نادیدنی ساخته شده ­اند.

       بت­ های ما آن افکاری است که ما را به خود مشغول کرده و از سجده برای خداوند عالم باز می­ دارد. آداب و رسوم رایج در بین ما که از گذشتگان به ارث برده ­ایم و با عمل به آنها خدا را نافرمانی می­ کنیم. بت­ پرست امروز، آن زیردستی است که برای کسب امتیاز، به بالادست خود خضوع می­ کند و آن مردی که برای جلب رضایت همسر، خدا را نافرمانی می­ کند.

       انسان امروزی، به این دلخوش است که بت نمی­ پرستد و در مقابل خدایان سنگی و بی­ جان سجده نمی­ کند و از این که گاه و بیگاه در کلیسایی یا مسجدی خدا را می پرستد و با او راز و نیاز می­ کند، به خود می ­بالد؛ غافل از اینکه صدها خدا بر دل انسان امروزی حکومت می­ کند. در حالی که: « لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا؛ اگر در آن دو (آسمان‏ و زمین) خدایان دیگرى غیر از اللَّه وجود داشت، بى‏ شک هر دو فاسد مى‏ شدند.»(انبیاء، آیه22)

     بت در نزد عارفان، معبود، معشوق ازلی، مظهر عشق و حقیقت مطلقه است. «انسان بر اساس فطرت خود خداشناس و خداجو است؛ یعنی شناخت خداوند و عشق به او، در سرشت انسان نهادینه شده است. انسان به دنبال حقیقت مطلق است و حقیقت مطلق منحصر در ذات خداوند است، ولی انسان به اشتباه چیزهای دیگر را جایگزین خداوند می‌‌کند. بنا بر این، اگر بت ­پرست نیز در بت­ پرستی خود خوب دقت کند، می‌‌بیند یک کشش درونی پاک است که او را به سمت بت­ پرستی آورده است و همین کشش پاک او را به پرستش خدای قادر متعال رهنمون می‌‌شود؛ زیرا اگر مقداری دقت کند می‌‌یابد که بت(سنگ، چوب و ...) بر آورنده نیاز حقیقی انسان نیست و صلاحیت عشق واقعی را ندارد.»(ر.ک : مجموعه آثار شهیدمطهری ، ج 4، ص45)

       البته بت می­ تواند کنایه از انسان کامل هم باشد؛ بر اساس مبانی عرفان، انسان کامل بالاترین مظهر معبود و معشوق مطلق است؛ او واسطه‌ میان انسان­ ها و خداست و رسیدن به حقیقت دین و عبودیت خالص خداوند فقط از طریق اطاعت از انسان کامل امکان دارد. در زبان عارفان بت به معنای انسان کامل نیز به کار رفته است:

بگذارید که از بتکده یادی بکنم    من که با دست بت میکده بیدار شدم

                                                                                            امام خمینی

       به بیان دیگر، غیر از خدا هر چیزی که پرستیده شود، بت است؛ اعم از پرستش اصنام، تعظیم مشایخ و حب جاه و مقام و... اگر این پرستش به این جهت باشد که آن مظهر خداست و خدا به اسمى از اسماء و صفتى از صفات حسنى در آن تجلى کرده است، پرستش آن، پرستش خالق آن است، چرا که جمیع موجودات صورت‌ حق است و حق سبحانه روح همه آنهاست:

بت اینجا مظهر عشق است و وحدت‌       بود زنّار بستن عقد خدمت‌

چو کفر و دین بود قائم به هستى‌         بود، توحید عین بت پرستى‌

چو اشیا هست هستى را مظاهر       از آن جمله یکى بت باشد آخر

نکو اندیشه کن اى مرد عاقل‌        که بت از روى هستى نیست باطل‌

بدان کایزد تعالى خالق اوست       ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست‌

وجود آنجا که باشد محض خیر است       اگر شر است در وى آن ز غیر است‌

مسلمان گر بدانستى که بت چیست            بدانستى که دین در بت پرستى است‌

                                                                                                 شیخ محمود شبستری

وادی ایمن

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/08 10:49 ·

مکان مقدسی که در آنجا ندای خداوند به حضرت موسی(ع) رسید. چون این وادی در جانب راست کوه طور ـ یا سمت راست حضرت موسی(ع) ـ بود به وادی ایمن معروف شده است. «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الأجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَه مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَه أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ...؛ و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را[همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد. به خانواده خود گفت: بمانيد كه من آتشى از دور ديدم، شايد خبرى از آن يا شعله‏ اى آتش برايتان بياورم. باشد كه خود را گرم كنيد. پس چون به آن رسيد، از جانب راست وادى در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد: اى موسى منم من خداوند پروردگار جهانيان...»(قصص، آیات۳۰ـ 29) در اصطلاح عرفا وادی ایمن عبارت است از طریق تصفیه دل که موجب قبول تجلي الهي است.

در بیابانی کزو وادی ایمن منزلی است       روح را هارون راه پور عمران یافتم

خواجوی کرمانی

چشم دل

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/08 10:25 ·

چشم بصیرت، چشم باطن، چشم برزخی

چشم دل باز کن که جان بینی                آن چه نادیدنی است آن بینی

                                                                                                 هاتف اصفهانی

چشم دل یک موهبتی الهی است که نصیب هر کس شود، به نوعی شهود می­ رسد؛ این فرد حقایق هستی را با چشمی بازتر دیده و آن سوی دیوار محسوسات را هم تماشا می­ کند. رسول اکرم(ص) می­ فرمایند: «ما من عبد الا و فی وجهه عینان، یُبصر بهما امر الدنیا و عینان فی قلبه یبصر بهما امر الآخره، فاذا اراد اللّه بعبد خیرا فتح اللّه عینیه اللتین فی قلبه فابصر بهما ما وعده بالغیب...؛ هیچ بنده ­ای نیست مگر آن که دو چشم در صورت دارد که با آن دو، کار دنیا را می ­بیند و دو چشم در دل دارد که با آن دو، امر آخرت را می ­بیند. پس هرگاه خداوند نسبت به بنده ­ای اراده خیر داشته باشد، دو چشم درون او را باز می کند، تا با آن دو دیده دل، آن چه را خداوند بر اساس غیب به او وعده داده است، ببیند...»(میزان الحکمه، ج 5 ص 224)

      منظور از دیدن با چشم دل، ادراک شهودی و دریافت حقایق از طریق باطن و قلب است. بر اساس آموزه های دینی، این نوع دیدن، امرى ممکن و میّسر است؛ از امام على(ع) سؤال شد: «آیا خدایت را دیده ­اى؟» فرمودند: «خدایى را که ندیده ام، پرستش نمى­ کنم.» سؤال شد: «چگونه او را دیده ­اى؟» فرمودند: «دیده­ ها توان دید او را ندارند؛ لیکن قلوب به حقیقت ایمان، وى را مشاهده مى­ کنند.»(اصول کافى، ج ۲، ص۱۶۶)

      اگر انسان، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، به نوافل و رعایت تقوا و پاکی، موفق شود، چشم دلش باز شده و حقایقی را مشاهده می­ کند که با چشم ظاهری قابل مشاهده نیست. امام صادق(ع) به نقل از خداوند فرمودند: «مایتقرب الى عبد من عبادى بشى احب الى مما افترضت علیه و انه یتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته کنت اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها ان دعانى احببته و ان سألنى اعطته؛ بنده ­اى از بندگان من به من نزدیک نمى شود به چیزى(عملى) که نزد من محبوب­تر باشد از آنچه براو واجب کرده ­ام و همانا بنده به وسیله نافله به من نزدیک مى ­شود تا آنجا که او را دوست بدارم چون دوستش داشتم، گوش او هستم که بدان مى ­شنود و چشمش که بدان مى بیند و زبانش که با آن سخن مى­ گوید و دستش که با آن مى­ گیرد، اگر مرا بخواند، جوابش مى ­دهم و چنانچه از من[چیزى] بخواهد، به او عطا می ­کنم.»(اصول کافى، ج 4، ص53)

پرده

پرده

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/06 17:05 ·

دستان، نوا، نُت، لحن، نام دوازده آهنگ مانند: پرده خراسان، پرده حجاز، پرده عراق و...:

در پرده نوروز بدین وزن غزل گفت           وزنی که همه مطلع فتح و ظفر آمد

سوزنی

لفظ پرده یا مقام برای طبقه‌بندی انواع موسیقی، بر اساس ساختار اجرایی آنها به کار رفته‌است. مقام در واقع مجموعه نغمه‌هایی است که با فاصله­ های مشخص سازمان یافته‌اند. ماهیت و تقسیم‌بندی مقام‌ها در طول تاریخ ثابت نمانده است. در متون معتبر، تعداد مقام‌های اصلی در موسیقی ایرانی، دوازده پرده ذکر شده‌است که عبارتند از: راست، صفاهان، بوسیلک، عشاق، زیر بزرگ، زیر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. در بعضی از منابع، از پرده‌های دیگری مانند خراسان، دلنواز و …هم نام برده شده است.

ایجاد مقام‌ها یا پرده‌های موسیقی را به «باربد»، خنیاگر دربار خسرو پرویز، نسبت می‌دهند؛ آهنگ‌های منسوب به «باربد» شامل «هفت خسروانی»، «سی لحن» و «سیصد و شصت دستان» بوده که با هفت روز هفته، سی روز ماه و سیصد و شصت روز سال مطابقت د‌اشت. هر برنامه موسیقی شامل یک خسروانی، یک لحن و یک دستان بوده‌است.

محمد نیشابوری در رساله موسیقی، از شخصی به نام «سعیدی» نام می‌برد؛ که هفت پرده را تبدیل به دوازده پرده ‌کرده است. ابن سینا در کتاب شفا ـ برای اولین بار ـ از اصفهان، نوا و سلمک نام برده است. تا اواسط قرن هفتم هجری ـ در موسیقی ایرانی ـ تقریباً نظام یکسانی رایج بوده‌است. در این نظام، دوازده پرده(مقام) و شش شعبه(آوازه) وجود داشته‌است و پرده راست، مادر پرده‌های دیگر بوده‌است.

در متون مربوط به موسیقی ایران، واژه‌های «مقام»، «پرده»، «شَد» و «دور» برای توصیف یک مفهوم به کار رفته‌اند؛ اما از آنجا که این متون تعریف دقیقی برای هر کدام از این واژه‌ها ارائه نکرده‌اند، معلوم نیست آیا این عبارات مترادف بوده‌اند یا خیر، اگر چه شواهد نشان می‌دهد که تا قرن هشتم هجری احتمالاً همه آنها به یک معنی به کار می‌رفته ‌است.

روز داوری

روز داوری

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/06 16:47 ·

 روز قیامت، روز شمار، یوم الحساب:

گوییا باور نمی ­دارند روز داوری      کاین همه قلب و دغل در کار داور می­ کنند

                                                                              حافظ

به محشر داوری­ ها با تو دارم            اگر شور تو در محشر نباشد

                                                                 سعدی

     روز حساب و داوری از باورهای اساسی ادیان ابراهیمی است؛ روز معینی که به حساب تمامی مخلوقات رسیدگی می‌شود. بنا بر آیات قرآن، در آن روز مردگان زنده می‌شوند و خداوند به حساب آنها رسیدگی می‌کند. برای حسابرسی، علاوه بر تجَسَّم اعمال، نامه عمل انسان­ ها ـ که تمام اعمال در آن ضبط شده است ـ به آنها داده می‌شود. کسانی که نامه اعمالشان را با دست چپ می­ گیرند، اهل دوزخ و آنان که نامه اعمالشان را با دست راست می ­گیرند، اهل بهشت هستند. گواهانی نیز که شاهد اعمال انسان­ها بوده‌اند، برای دادن شهادت‌ حضور دارند. در آن روز اعمال انسان ­ها با پیشوایان دینی سنجیده می‌شود و کسی که اعمال و اعتقاداتش شباهت بیشتری با اعمال و اعتقادات ایشان داشته باشد، سعادتمندتر خواهد بود.

     روز قیامت روز داوری خداست. خداوند در میان انسان­ ها حکم می کند و به تمام اختلافاتی که در دنیا داشتند، پایان داده می ­شود: «اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ خداوند در روز قیامت در مورد آنچه با یکدیگر در آن اختلاف می­ کردید، داورى خواهد کرد.»(حج، آیه۶۹)

     حدود هفتاد نام و وصف درباره قیامت، در قرآن مجید آمده است از جمله: یوم الدین، یوم القیامة، یوم الحساب، یوم الجمع، یوم الفصل، یوم الخروج، یوم الموعود و... به آن روز، قیامت کبری نیز گفته می‌شود، در برابر قیامت صغری و برزخ که بلافاصله پس از مرگ انسان آغاز می‌گردد و تا زمان قیامت کبری ادامه دارد.(ر.ک: فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۹۷۴ ؛ علم الیقین، ج۲، ص۱۰۳۳)