یادداشتهای پراکنده یک معلم

یادداشتهای پراکنده یک معلم

در این وبلاگ مطالبی در موضوعات دینی، ادبی و اجتماعی خواهم نوشت

ادراک

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/30 10:12 ·

انسان غير از بدن مادی، حقيقت ديگری به نام روح دارد كه او  را از ساير حيوانات متمايز می­ گرداند. روح انسانی، دو بعد ادراكی و گرايشی دارد. بعد ادراكی انسان در دو حوزه نظری و عملی قرار گرفته است:

الف ـ ادراك نظری؛ شناختی است كه از طريق صورت ­ها و مفاهيم ذهنی برای انسان حاصل می شود؛ مانند: صورت ذهنی از درخت که با دیدن آن در ذهن انسان حاصل می شود. به این ادراک، علم حصولی گفته می ­شود. در مقابل به آگاهی بدون واسطه و شناخت مستقيم، علم حضوری گفته شده است مانند آگاهی انسان به حالت روانی و عواطف خود هنگامی كه دچار ترس شده است.

ب ـ ادراك عملی؛ شناختی است كه به حوزه عمل ـ يعنی بايدها و نبايدها ـ مربوط می ­شود؛ مانند: خوب بودن عدالت و زشت بودن دروغگویی؛

بعد گرايشی انسان همان تمايلاتی است كه با روح او عجین شده ­اند مانند گرايش به حفظ ذات که به آن غریزه گفته می شود و ميان انسان و حيوان مشترك است و ميل به پرستش خدا و کسب دانش که فطری است و مختص انسان می­ باشد. اين تمايلات بر اثر عوامل خارجی و القائات محيط و جامعه و تربيت پديده نيامده ­اند ولی عوامل خارجی، در رشد و شكوفايی آنها موثر می باشند.

به طور کلی ادراک، به معنای علم و آگاهی از جهان درون و دنیای بیرون است. موجودات زنده به کمک حواس خود از وجود واقعیات دنیای خارج یا داخل مطلع می­ گردند. این احساس پس از تفسیر و تعبیر به ادراک می­ انجامد. هر فعالیت ادراکی به عنوان چهارچوب مرجعی در چگونگی درک علایم و محرک­ های محیطی مورد ادراک، سازمانی خاص پیدا می کند که در فعالیت های بعدی همانند یک فرآیند تصمیم­ گیری و گزینش عمل می ­کند.  به بیان دیگر ادراک، فرایندی است که موجودات با استفاده از آن، محرک­ های محیطی را از طریق حس­ های خود (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی) دریافت نموده و آنها را سازماندهی می­ کنند.

نور در تاریکی

نور در تاریکی

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/25 00:22 ·

تاریکی و ظلمت حالتی است که در صورت نبود نور به وجود می‌آید. قرآن مجید برای بیان شدت و کثرت تاریکی ـ به طوری که شخص، راهی برای رسیدن به روشنایی پیدا نکند ـ از واژه ظلمت استفاده کرده و شکم ماهی را در داستان حضرت یونس به عنوان نمونه مطرح نموده است: « وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ؛[به یاد آور] ذوالنون (حضرت یونس) را هنگامی که خشمگین از میان قوم خویش بیرون رفت و چنین می‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت [اما موقعی که در شکم ماهی فرو رفت] در آن تاریکی‌ها صدا زد: خداوندا جز تو معبودی نیست، منزهی تو و من از ستم­کاران بوده‌ام. ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، همین ­گونه انسان‌های مؤمن را از ظلمات و گرفتاری‌ها نجات می‌دهیم.»(انبیاء، آیات۸۸ ـ۸۷)

همین تعبیر درباره رحم مادران ـ که جایگاه تاریکی است ـ بکار‌ گرفته شده است: « خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ؛ [او] شما را از یک تن (حضرت آدم) آفرید پس، از آن جفت او (حضرت حوّا) را قرار داد و برای استفاده شما هشت قسم از چهارپایان ایجاد کرد و شما را در باطن رحم مادران در سه تاریکی (مشیمه و رحم و بطن) با تحولات گوناگون [بدین خلقت زیبا] می‌آفریند، این خداست پروردگار شما که سلطان ملک وجود اوست، هیچ خدایی جز او نیست، پس [ای مشرکان] به کجا ‌برده می ­شوید؟»(زمر، آیه۶)

پس در اصطلاح قرآن، تاریکی جایی است که وقتی انسان در آن وادی قدم می­ گذارد همه راه‌های نجات بر او بسته می‌شود و قادر به یافتن راه خود نمی­ باشد.

از لحاظ حیات معنوی، جهل و نادانی نیز ظلمت و تاریکی است برخلاف علم که نور است و انسان در پرتو آن، همه جا را دیده و راه را از چاه تشخیص می ­دهد، در تاریکی همه چیز از نظر پنهان می ­شود و تمییز راه از چاه ـ اگر محال نباشد ـ خیلی سخت می ­شود. قرآن کریم می ­فرماید: « أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ آيا كسى كه مرده[دل] بود و زنده‏ اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكي ­هاست و از آن بيرون‏ آمدنى نيست اين گونه براى كافران آنچه انجام مى‏ دادند زينت داده شده است.»(انعام، آیه۱۲۲)

یکی از مصادیق نور، انبیا و امامان و هادیان جامعه هستند همانگونه که تاریکى مادی فقط با نور از بین مى رود، تاریکى  هاى معنوى از قبیل جهل، غفلت، گناه و امثال آن نیز با نور هدایت و امامت برطرف مى ­شود. وقتي انسان در وادي تاریکی­ ها گرفتار شد، نمي تواند چیزی را ببيند مگر اینکه خداوند نوری در مسیر او قرار دهد:  « أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛ یا [اعمالشان] مانند تاریکی­ هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند و بالای آن موجی دیگر است و بر فراز آن ابری است، تاریکی­ هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای این امواج و تاریکی­ ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، ممکن نیست آن را ببیند و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.»(نور، آیه۴۰)

در احادیث منقول از ائمه معصوم(ع) امامت به عنوان نوری تعبیر شده است که در قلوب مؤمنان می­ تابد. ثقه الاسلام کلینی به نقل از ابی خالد کابلی روایت کرده است که گفت: « سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ: يَا أَبَا خَالِدٍ، اَلنُّورُ وَ اَللَّهِ اَلأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ فِي اَلسَّمَاوَاتِ وَ فِي اَلأَرْضِ وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لاَيُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلاَّنَا حَتَّى يُطَهِّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ وَ لاَيُطَهِّرُ اَللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ شَدِيدِ اَلْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ اَلْأَكْبَرِ؛ ابوخالد كابلي گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم تفسير قول خداي عز و جل را در مورد آیه « به خدا و رسولش و نوري كه فرستاده ­ايم ايمان آوريد...» فرمود: اي اباخالد به خدا سوگند كه مقصود از نور، ائمه از آل محمد(ص) می ­باشند تا روز قيامت، به خدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، به خدا كه ايشانند نور خدا در آسمان­ها و زمين، به خدا اي اباخالد، نور امام در دل مومنين از نور خورشيد تابان در روز، روشن­تر است، به خدا كه ائمه دل­های مومنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، به خدا ای اباخالد بنده ­ای ما را دوست ندارد و از ما پيروی نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده­ ای را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتی كرده باشد و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد.» اصول کافی، ج 1، ص150)

بنابر این در جهان تاریک و ظلمانی که خوب و بد از هم تمییز داده نمی ­شود به یقین انسان به تنهائی نمی‌تواند راه را از چاه تشخیص داده و به مسیر حقیقت راه یابد. او برای رسیدن به سعادت به راهنمائی نیاز دارد که مصون از هر گونه خطا و اشتباهی باشد تا با راهنمایی او راه حق را پیدا نماید؛ در غیر این صورت، ادامه حیات انسان به مثابه راه رفتن در تاریکی می‌باشد که بی­ شک تیشه ­هایی (اشتباهاتی) را که ریشه انسان­ها (انسانیت) را می­ کند نخواهد دید.

استقامت

استقامت

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/25 00:15 ·

راستی، اعتدال، ایستادن، ایستادگی، پایداری، پافشاری، قوام، ثبات:

بده در راه شرعم استقامت                   که تا یابم در آن امن و سلامت

عطار

یکی از آیاتی که در مورد استقامت بشارت دهنده و امیدواره کننده است آیه ۳۰ سوره فصلت می باشد : «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاتَخَافُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ در حقيقت كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست؛‏ سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آيند[و مى‏ گويند:] هان بيم مداريد و غمين نباشيد و به بهشتى كه وعده داده شدید، شاد باشيد.»

آن چنان که از این آیه استنباط می ­شود استقامتی که در سایه ربوبیت الهی به دست می‌آید موجب آرامش دنیوی می‌گردد‌، به طوری که نسبت به گرفتاری­ های آینده خوفی ندارند و به از دست داده‌های گذشته غمگین نمی‌شوند. نسبت به دوران پس از مرگ هم آرامش دارند؛ زیرا می‌دانند که رستگاری ابدی و بهشت وعده داده شده در انتظار آنهاست.

سردار سلیمانی

سردار سلیمانی

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/19 19:07 ·

سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی در اسفند سال ۱۳۳۵هـجری شمسی در روستای قنات ملک شهرستان رابر، از توابع کرمان چشم به جهان گشود. قاسم دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار پدر به کار بنایی گذراند. شهید سلیمانی یکی دو سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، جذب نهضت امام خمینی(ره) گردید. ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کارمند سازمان آب بود؛ پس از انقلاب ضمن فعالیت در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعه‌ای به نام سپاه افتخاری درآمد.

      با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به این نهاد پیوست. وی، علی‌رغم آن‌که تا پیش از آن هیچ تجربه نظامی نداشت، به علت عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب شد و در واحد آموزش، پادگان قدس کرمان مشغول بکار گردید. با شروع جنگ تحمیلی، چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش ‌داده و به جبهه‌های جنوب اعزام نمود و کمی بعد، خود نیز به سوسنگرد اعزام گردید. در سال ۱۳۶۰، به فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله منصوب شد تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت. با پایان یافتن جنگ در سال ۱۳۶۷، لشکر به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشرار و باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان شد.

      سردار قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ از طرف مقام معظم رهبری به فرماندهی سپاه قدس منصوب شدند. ایشان در ناآرامی‌های غرب آسیا معروف به بیداری اسلامی (به ویژه سوریه) نقش کلیدی ایفا کردند. او و یارانش که مدافعان حرم نام گرفتند در بیشتر عملیات­ ها حضور داشتند و از حرم اهل بیت(ع) و مردم بی ­گناه سوریه دفاع نمودند. پس از ظهور داعش در عراق و سوریه، با سازماندهی نیروهای مردمی، به مبارزه با این گروه پرداخت و پایان حکومت داعش را اعلام نمود.

       سردار سلیمانی در سال ۱۳۸۹ از طرف مقام معظم رهبری، درجه سرلشکری را دریافت کرد. فرماندهی کل قوا، در اسفند سال 1397 نشان ذوالفقار را به سردار قاسم سلیمانی اعطا کردند.

     صبح روز جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ در حمله موشکی پهبادهای آمریکایی به خودرو حامل فرماندهان مقاومت در فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی به همراه ابومهدی المهندس و محافظین آنها به شهادت رسیدند. پیکر شهدا بعد از تشییع باشکوه در عراق به ایران آورده شد و پس از طواف حرم رضوی و تشییع در چند شهر و اقامه نماز در تهران توسط رهبر معظم انقلاب، به زادگاه آنها فرستاده شد. شهید سلیمانی در رابر کرمان و شهید المهندس در تهران به خاک سپرده ‌شدند.

نورانیت

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/19 18:59 ·

در میان مؤمنین به کسانی که به مقامات معنوی بالا رسیده باشند صفت نورانی داده می ­شود. البته منظور از نورانیت، زیبایی ظاهری نیست بلکه نورانیت باطنی است که در بعضی موارد در ظاهر هم نمود پیدا می­ کند. اگر چه این افراد از نظر ظاهری چندان تفاوتی با انسان­ های دیگر ندارند ولی بیننده با توجه به حس روحانی و جذبه­ ای که در این شخص احساس می کند، او را نورانی می­ بیند.

بدیهی است ایمان و اعمال صالح انسان مومن، در چهره­ اش تاثیر می­ گذارد. همچنان که گناه نور چهره را از بین می برد، برخی اعمال هم موجب نورانیت می ­گردد؛ از جمله: تقوا، وضوء، نماز، نماز شب، کم خوابیدن و...

بنا بر روایات نورانیت چهره از عنایات پروردگار است؛ مولای متقیان، حضرت علی(ع) فرمودند: «حُسْنُ وَجْهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ حُسْنِ عِنَایَةِ اللَّهِ بِه؛ نیکویی صورت مومن به خاطر نیکویی پروردگار به اوست.»(غررالحکم و دررالکلم، ص۹۱) بر این اساس، اگر انسان کارهای خداپسندانه ­ای انجام دهد مطمئنا مورد عنایت پرودگار قرار می ­گیرد در نتیجه این عنایت، صورت نورانی پیدا می­ کند. آن چنان که از آیات قرآن و احادیث استنباط می ­شود بهترین اعمال، انجام واجبات و دوری از کارهای حرام است.

نور ایمان

نور ایمان

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/18 18:34 ·

ایمان: امن گردانیدن، اعتمادکردن، گرویدن، تصدیق کردن، اعتقاد:

غم ایمان خویش خور که تو را                روز محشر امان به ایمان است

ادیب صابر

آن که ایمان یافت رفت اندر امان                  کفرهای باقیان شد در گمان

مولوی

ایمان در لغت از ماده«امن»گرفته شده است و معنی آن امنیت دادن است در اصطلاح به معنای اعتقاد به چیزی و التزام به لوازم آن است؛ مانند ایمان به خدا که تصدیق یگانگی او و قبول رسالت پیامبران و اعتقاد به قیامت و عمل به هر حکمی که فرستادگان او آورده ‏اند. علامه طباطبائی در مورد ایمان می ‏نویسند: «ایمان عبارت است از سکون و آرامش علم خاص در نفس، نسبت به هر چیزی که ایمان به آن تعلق گرفته و لازمه این آرامش، التزام عملی نسبت به آن چیز است که به آن ایمان دارد.» (تفسیر المیزان، ج 16، ص414)

یکی از مصادیق نور در متون دینی ـ در کنار عقل، علم، پیامبر و امام ـ ایمان است که در آیاتی از قرآن مجید به آن اشاره شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت‏ خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به[وسیله] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است.»(حدید، آیه۲۸) و آیه: «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند به وسيله آن[كتاب] به راه ­هاى سلامت رهنمون مى ‏شود و به توفيق خويش آنان را از تاريكي­ ها به سوى روشنايى بيرون مى ­برد و به راهى راست هدايتشان مى­ كند.»(مائده، آیه۱۶)

منظور از ظلمات، ضلالت و منظور از نور، هدایت است. تشبیه ایمان و کفر به نور و ظلمت رساترین تشبیه است؛ نور منبع حیات و آثار حیاتی و سرچشمه رشد و نمو و تکامل است در حالی که ظلمت عامل سقوط و مرگ و نادانی می‌باشد. در آیات دیگر هم ایمان به نور تشبیه شده است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده ‏اند آنان را از تاريكي­ ها به سوى روشنايى مى ‏برد و كسانى كه كفر ورزيده اند سرورانشان طاغوت است كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكي ­ها مى ‏برند آنان اهل آتش هستند كه خود در آن جاودانند.»(بقره، آیه۲۵۷)

جان و تن

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/18 18:24 ·

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست           لیک کس را دید جان دستور نیست

مولوی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت           نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

سعدی

رابطه جان و تن یکی از مباحث مهم در تاریخ اندیشه بشری است. اندیشمندان در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده ­اند. اغلب آنها دو گانگی جان و تن را باور دارند ولی در تبیین نوع ارتباط این دو اختلاف نظر دارند.

بعضی جان و تن را دشمن هم می ­دانند و بعضی رابطه آن دو را دوستانه خوانده ­اند. افلاطون فیلسوف و مولوی عارف، جان را پرنده‌ای نامیده ­اند که در قفس تن زندانی شده است. بدیهی است که ارتباط قفس و پرنده دوستانه نمی ­تواند باشد. قفس یعنی محرومیت از هر گونه پرواز و سیر؛ جان مانند پرنده در قفس تن اسیر است و پرنده برای آزادی و پرواز باید آن را  بشکند. بنابر این هیچ مرغی قفس آهنین(نشکن) نمی ­خواهد:

معاذالله که مرغ جان قفس را آهنین خواهد         معاذالله که سیمرغی در این تنگ آشیان باشد

مولوی

برخی هم مانند ارسطو و اغلب اندیشمندان اسلامی جان و تن را لازم و ملزوم هم می­ دانند. به این معنی که تن وسیله رشد و تکامل جان است. ارسطو در این باره می گوید: « تن را لازم است برای جان پرورش دهند و نفسانیات را تابع اراده عقلی سازند تا نفس آماده و قابل تفکر و تعقل شود، که آن خوشی حقیقی زندگی و غایت مطلوب است.»(تربیت بدنی از دیدگاه اندیشمندان غرب، ص 111)

بدین جهت در اسلام تنها به تربیت و پرورش جسم توجه نشده است، بلکه به موازات جسم به روح نیز توجه شده و دستورات فراوانی در زمینه تربیت و تقویت آن داده شده است. از نظر اسلام، پرداختن صرف به جسم ارزش چندانی ندارد و انسان را در محدوده حیوانیت نگه می ­دارد. نمی ­توان میان جان و تن جدایی انداخت. اگرچه دیدن و شنیدن با حواس جسمانی انجام می­ گیرد ولی چشم و گوش انسان، جدای از جان نمی ­توانند کاری انجام دهند؛ اگر هم انجام دهند در مرحله حیوانی می ­باشد. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لايَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ‏ايم [چرا كه آنها] دلهايى دارند كه با آن[حقايق را] دريافت نمى ­كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى ‏بينند و گوش­ هايى دارند كه با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند [آرى] آنها همان غافلان هستند.»(اعراف، آیه۱۷۹) یعنی حواس آنها وظایف روانی خود را انجام نمی ­دهند، اگر چه از نظر ترکیب فیزیولوژی صحیح و سالم هستند وکار می­ کنند.

شهید مرتضی مطهری نیز در این باره  می ­نویسند: « اگر کسی تمام همش تقویت جسمش باشد، نقص کارش این نیست که جسمش را تقویت کرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود، بلکه این است که جنبه ­های دیگر را مهمل گذاشته است. آن چیزی که در مورد این افراد بد است، حصر است؛ مثلا بازی کردن بچه بد نیست، بلکه لازم است، ولی این که فقط بازی کند بد است... تضعیف جسم در روش­ های غیر اسلامی یعنی همان روش معروف هندی، مطلوب است. آنها با پرورش جسم به همین معنا هم مخالفند، می­ گویند: جسم و قوای جسمانی را باید ضعیف نگه داشت. این در اسلام نیست ولی شک ندارد که تقویت و تربیت جسم برای انسان، از نظر اسلام هدف نیست؛ مطلوب هست، ولی نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان وسیله و شرط؛ یعنی انسان جسم سالم و قوی نداشته باشد، روح سالم هم نخواهد داشت.»(تعلیم و تربیت در اسلام، ص66)

با توجه به رابطه تنگاتنگ جان و تن، هرچیزی که یکی از آنها را تحت تأثیر قرار دهد بدون تردید در دیگری هم اثر می  گذارد.

سردار

سردار

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/17 18:37 ·

قائد، پیشوا، رئیس، سالار:

لقبی نظامی در نیروهای مسلح، که به دارندگان درجه نظامی بالاتر از سرهنگ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که دوره «دانشگاه فرماندهی و ستاد» را گذرانده باشند و همچنین به فرماندهان نیروی انتظامی که از سپاه پاسداران به این نیرو منتقل شده باشند یا پیش از ادغام نیروهای انتظامی، عضو کمیته انقلاب اسلامی بوده باشند، اعطا می‌شود. معادل این لقب در ارتش جمهوری اسلامی ایران، امیر می‌باشد. کلماتی مثل سردار در سپاه یا امیر در ارتش، نوعی پیشوند است نه درجه؛ مانند: سردار سپهبد قاسم سلیمانی.

سردار و امیر در عمل از نظر رتبه و درجه هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند. زمانی که یک سرهنگ به درجه ­ای بالاتر نائل می شود، برای آموزش دوره­ های تخصصی فرماندهی و ستادی وارد دانشگاه فرماندهی و ستاد می­ گردد. این فرد بعد از اتمام دوره مذکور، اگر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به درجه سرتیپ دومی و بالاتر برسد به او سردار گفته می­ شود و اگر عضو ارتش باشد امیر نامیده می­ شود.

سلام بر شهیدان

سلام بر شهیدان

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/14 12:02 ·

سلام کلمه دعایی است به معنی سلامت و بی ­گزند باشید، تهنیت، تحیّت، درود:

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را          از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

مولوی

سلام دادن انسان ­های زنده­ به یکدیگر، یک امر طبیعی است؛ اما سلام دادن به شهید، میّت و به ویژه به خاک اموات نیاز به تبیین دارد. عموم مسلمانان ـ به استنثاء وهابیت ـ بر اساس ادله‌ قرآنی: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏ فرستند اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد.»(احزاب، آیه۵۶) و آیه: «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا؛ و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏ شود.»(مریم، آیه۱۵) و... روایاتی مانند سلام دادن رسول گرامی اسلام(ص) به اموات قبرستان بقیع: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین و اتاکم ما توعدون، غدا مؤجّلون و انا ان شاء الله بکم لاحقون اللهم اغفر لاهل بقیع الغرقد؛ درود بر جمعیتی که مومن و معتقد هستند، آنچه را که به شما وعده می‌دادند به سراغ شما آمد، در آینده پیش ما می ­آید، ما نیز به همین زودی به شما می‌پیوندیم‌، خدایا مردم بقیع غرقد را بیامرز»( صحیح مسلم، ج۲، ص۶۶۹) به جواز سلام‌کردن به مردگان، توسل و حاجت‌خواهی از اولیای الهی اعتقاد دارند.

خداوند در قرآن کریم همه‌ مؤمنان را به سلام‌ کردن به پیامبر اکرم(ص) فرمان می‌دهد. بدیهی است که این دستور مختص مسلمانان هم عصر آن حضرت نمی ­باشند، کسانی که بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) مسلمان شده ­اند چگونه به این دستور عمل نمایند؟

بی شک سلام دادن به پیامبر اسلام(ص) و بندگان صالح خدا در نماز و سلام کردن به مردگان مسلمان هنگام زیارت اهل قبور، به معنای جواز سلام کردن به مرده است. به اعتقاد ما حیات بشری با مرگ تمام نمی ­شود. مرگ پلی است برای انتقال از حیات دنیوی به حیات اخروی؛ به دنبال هر مرگی، تولدی است در محیطی دیگر با شرایط دیگر:

از جمادی مردم و نامی شدم          وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم              پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر                تا بر آرم از ملایک پر و سر

مولوی

جواز سلام کردن به مرده، به معنای شنوا بودن و آگاه بودن او از امور دنیا است؛ موضوعی که روایات هم آن را تأیید می کند. نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) بعد از آن که کشته‌های مشرکان را در چاه بدر انداختند، بر بالای چاه آمده و خطاب به آنها گفتند: «هر آینه شما همسایگان بدی برای رسول خدا بودید، او را از منزلش بیرون ساخته و از خود طرد نمودید، سپس بر ضدّ او اجتماع نموده و با او محاربه کردید، من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود حقّ یافتم...» شخصی به او عرض کرد:‌ ای رسول خدا! چگونه شما با سر‌هایی که از تن جدا شده است سخن می‌گویید؟ پیامبر اکرم(ص)فرمودند: «به خدا سوگند! تو از آنان شنواتر نیستی.»(صحیح بخاری، ج. ۵ ، ص۷۷)

بیهقی از سعید بن مسیّب نقل می‌کند: «ما با علی بن ابی طالب(ع) داخل قبرستان مدینه شدیم. آن حضرت(ع) ندا داد: ‌ای اهل قبرستان! سلام و رحمت خدا بر شما باد، از خبر‌های خود بر ما می‌گویید یا ما شما را خبر دهیم؟ سعید می‌گوید: صدایی شنیدیم که در جواب می‌گوید: و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤمنین، خبر ده ما را از آنچه اتفاق افتاد. حضرت علی(ع) فرمود: اما زنان شما به همسری دیگران در آمدند، اموال شما تقسیم شد و اولاد شما نیز در زمره ایتام در آمدند. ساختمان‌هایی که بنا کردید دشمنانتان در آنها ساکن شدند. این خبر‌هایی است که نزد ماست، خبر‌هایی که نزد شماست چیست؟ سعید می‌گوید: مرده‌ای به صدا در آمد و گفت: هر آینه کفن‌ها پاره شد، مو‌ها ریخت، پوست‌ها از بدن جدا شد، حدقه‌ها بر صورت‌ها ریخت و از بینی‌ها چرک بیرون آمد. آنچه را فرستاده بودیم، یافتیم و آنچه را به جا گذاردیم خسارت دیدیم...» (حقیقة التوسل و الوسیله، ص۲۴۲)

این موضوع در مراسم تلقین مرده هم مطرح است. در مراسم تلقین، به میت اعلام می­ شود: «اسمع، افهم يا فلان بن فلان، هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا صلى الله عليه و آله عبده و رسوله و سيد النبيين و خاتم المرسلين و ان عليا امير المؤمنين و سيد الوصيين و امام افترض الله طاعته على العالمين و... اذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله تبارك و تعالى و سالاك عن ربك و عن نبيك و عن دينك و عن كتابك و عن قبلتك و عن ائمتك فلاتخف و لاتحزن و قل فى جوابهما الله ربى و محمد صلى الله عليه و آله نبيى و الاسلام دينى و القرآن كتابى و الكعبة قبلتى و امير المؤمنين على بن ابى طالب امامى و... افهمت ‏يا فلان؟...؛ بشنو و بفهم ای فلانی پسر فلانی، آیا بر آن پیمانی که با آن از ما جدا شدی هستی؟ [پیمانی که عبارت بود] از گواهی‌دادن بر اینکه معبودی جز خدا نیست، یگانه و بی‌شریک است و اینکه محمّد (ص) بنده و فرستاده اوست و سرور پیامبران و خاتم رسولان است و اینکه علی امیر مؤمنان است و سرور جانشینان، و امامی است که خدا اطاعتش را بر جهانیان واجب کرده و... هنگامی که دو فرشته مقرّب و دو فرستاده خدای تبارک و تعالی نزد تو می‌آیند و از پروردگارت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبله ات و امامانت از تو سؤال می‌کنند نترس و در جواب آنان بگو: خدای بلند مرتبه پروردگارم و محمّد (ص) پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم و کعبه قبله ­ام و امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب امامم و...‌ای فلانی آیا فهمیدی؟...»(توضیح المسائل امام خمینی، مستحبات دفن، مسأله٦٢٨)

بنابر این وقتی مردگان و شهدا هم می­ شنوند و هم می­ فهمند، سلام‌ کردن و حاجت‌ خواستن از آنها ـ به‌ ویژه اگر از مقرّبین درگاه الهی ـ باشند، نه تنها منع ندارد بلکه دارای استحباب و رجحان شرعی هم هست. ما معتقدیم آنها سلام ما را می‌شنوند و به آن پاسخ می‌دهند که اکثریت قریب به اتفاق از شنیدن پاسخ آنها عاجز هستند. در زیارت امام رضا(ع) عرض می‌کنیم: «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع  کلامی و ترد سلامی...؛ شهادت می‌دهم بر اینکه شما شاهد حضور من هستید و کلام من را می‌شنوید و سلام من را پاسخ می‌دهید.»

به تصریح قرآن کریم، تمام شهیدان راه خدا زنده­ هستند و در پیشگاه خداوند روزی می­ خورند: «وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِنْ لاتَشْعُرُونَ؛ و كسانى را كه در راه خدا كشته مى ‏شوند مرده نخوانيد بلكه زنده‏ اند ولى شما نمی دانید.»(بقره، آیه۱۵۴) و آیه: «وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده ‏اند مرده مپندار بلكه زنده ‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته ‏اند شادى مى­ كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏ شوند.» (آل عمران، آیات۱۷۰ـ169)

اگر چه همه انسان­ ها حیات برزخی دارند ولی حیات برزخی همه یکسان نمی ­باشد. بنابر آیات قران و روایات، شهدا از مرتبه بالاتری برخوردار هستند و توانایی توجه به عوالم دیگر، از جمله دنیا را دارند و بر احوال اهل دنیا اشراف دارند.

اینکه در زیارت عاشورا می‌گوییم: «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی الیل و النهار...» از این اعتقاد که امام حسین(ع) و یاران با وفایش در حیات برزخی زنده‌اند و صدای ما را می‌شنوند، برخاسته است و بر این اساس سلام‌دادن به شهدا ـ و مردگان ـ عملی مشروع و خداپسندانه است.

عدالت

عدالت

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/04/14 11:41 ·

دادگری، قسط، مساوات، به تساوی تقسیم کردن، حد متوسط میان افراط و تفریط:

عشق ما را بی نیاز از درد و داغ زخم ساخت         ملک ویران از عدالت زود آبادان شود

صائب

عدالت در اصطلاح، به معنای «رعایت برابری در پاداش و کیفر دادن به دیگران، اگر عمل نیک است پاداش و اگر بد است است کیفر داده شود.»(المفردات، ص۳۲۵) و «هر چیزی را در جای خود نهادن یا هر کاری را به وجه شایسته انجام دادن » (سیمای عدالت در قرآن و حدیث، ص۲۷)آمده است.

عدالت که یکی از صفات خداست، در مذهب شیعه جزء اصول دین قرار داده شده است و این بیانگر اهمیت آن از نظر شیعه می­ باشد. بنابر این اصل، خداوند جهان را بر مبنای عدالت آفریده است.

عدل دارای جاذبه‌ فطری است و نزد وجدان عمومی بشریت، ارزش دارد. مردم پاک فطرت، عدالت را ‌ستوده و بی‌عدالتی را نکوهش می‌کنند و انسان به عنوان خلیفه خدا در روی زمین باید رفتار عادلانه ­ای داشته باشد که در این صورت می ­تواند منصب­ های مهم و کلیدی از قبیل: رهبریت، مرجعیت، قضاوت، امامت جماعت، شاهد در دادگاه... را به عهده بگیرد.

در اهمیت آن همین بس که براساس دستور قرآن مجید، مومنان مجاز نیستند ـ حتی در مقابل کینه و دشمنی اقوام دیگر ـ از مسیر عدالت خارج شوند: « يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاتَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت‏ شهادت دهيد و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است.»(مائده، آیه۸)

امّا علی ­رغم فطری بودن عدالت و‌ تأکید ادیان الهی، هنوز جامعه انسانی‌ از ظلم‌ و نابرابری‌ رنج می ­برد؛ در هر جامعه ­ای گروهی‌ زیاده­ خواه و زورگو برای بهره ­مندی بیش از حد از نعمت­ های خدادادی بر انسان ­های ضعیف ظلم می ­کنند. در چنین جوامعی، وظیفه حاکم است که عدالت را مانند شمشیری بالای سر مردم قرار داده و مانع ظلم زورگویان بر مظلومان شود. امیر مؤمنان علی(ع) در این مورد می ­فرمایند: « اجعل‌ الدین‌ کهفک‌ و العدل‌ سیفک‌، تنج‌ من‌ کل‌ سوء و تنظفر علی‌ کل‌ عدو؛ دين را پناهگاه و عدالت را شمشیر (اسلحه) خود قرار ده تا از هر بدى نجات پيدا كنى و بر هر دشمنى پيروز گردى.» (غررالحکم و دررالکلم، ص86)

این کلام نورانی، فقط توصیه به پیروان نیست؛ بلکه خود آن حضرت(ع) هم به آن عمل نموده ­اند. عبداللّه بن عباس پسر عمو و یکی از کارگزاران اميرالمؤمنين، مقداری از اموال بيت المال را برداشته و به مکه رفته بود. امام(ع) خطاب به او می نویسند:  « ...فسبحان الله اما تومن بالمعاد او ما تخاف من نقاش الحساب ایها المعدود کان عندنا من ذوی الالباب کیف تسیغ شرابا و طعاما انت تعلم انک تاکل حراما و تشرب حراما و تبتاع الاما و تنکح النسا من مال الیتامى و المساکین و المومنین المجاهدین الذین افا الله علیهم هذه الاموال و احرز بهم هذه البلاد فاتق الله و اردد الى هولا القوم اموالهم فانک ان لم تفعل ثم امکننی الله منک لاعذرن الى الله فیک و لاضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احدا الا دخل النار و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هواده و لا ظفرا منی باراده حتى اخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما...؛ واي بر تو! گويی ارث پدر و مادرت را با شتاب به خانه و خانواده‌ات سرازير می كردی. سبحان اللّه آيا به روز رستاخيز ايمان نداري آيا از دقّت در حساب نمی هراسي اي كسي كه نزد ما از با خردان به حساب می آمدي، چگونه نوشيدنی ها و خوردنی ها گوارای تو است در حالی كه می دانی حرام می خوری و می آشامي و از اموال يتيمان و مسكينان، و مؤمنان و مجاهدان كه خداوند بدانان بخشيده و پاسداري از اين مرز و بوم را به دوششان نهاده است، كنيزكان می خری و حرمسرا ترتيب می دهی از خدا بترس و دارايی مردم را برگردان، زيرا اگر چنين نكنی و خدا مرا بر تو چيره سازد، چنانت سياست كنم كه در پيشگاه الهی معذور باشم و با شمشيرم گردنت را بزنم كه هر كه از دم تيغم گذرد، يكسره راهی جهنّم شود. به خدا سوگند، اگر «حسن» و «حسين» چون تو می كردند، در پيشگاه من از هيچ ملاطفت و مدارایی برخوردار نبودند و از من روی خوش نمی ديدند تا آنگاه كه حق را از آنان باز می ستاندم و باطلی را كه از ستمشان‌ پديد آمده بود برطرف می ساختم.»(نهج البلاغه، نامه41)