یادداشتهای پراکنده یک معلم

یادداشتهای پراکنده یک معلم

در این وبلاگ مطالبی در موضوعات دینی، ادبی و اجتماعی خواهم نوشت

لاله

لاله

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/07 19:20 ·

از گیاهان بومی آسیا بوده و دو نوع است: یکی خودرو که در بیشه ­ها و کنار رودها می ­روید و دیگری پرورشی که در باغ­ ها پرورش داده می ­شود. اقسام زیادی دارد: لاله­ کوهی، لاله­ صحرایی، لاله­ نعمانی، شقایق، لاله سفید و ...

از تازه گل لاله که در باغ بخندد                  در باغ نکو گر نگری چشم شود آل

فرخی

در ادبیات فارسی، لاله مظهر شهید و کشته راه دوست است. برگ­های گل ­لاله بسیار شبیه قطره های خون است. اگر چه خود خونین رنگ و سرخ می ­باشد، ته گلبرگ­ های آن سیاه و داغدیده است، گویی که داغی بر دل دارد. «از خون جوانان وطن لاله دمیده » شعری است که در انقلاب اسلامی به شکل یک شعار درآمد. پیش از این شعرای متقدم لاله و گل­های سرخ رنگ را با خون شهدا تطبیق داده ­اند ازآن جمله:

در هر دشتی که لاله زاری بوده ست                 آن لاله ز خون شهریاری بوده ست

خیام

زمین سربه سر کشته و خسته بود              و گر لاله بر زعفران رسته بود

بیابان چو دریای خون شد درست               تو گفتی ز روی زمین لاله رست

فردوسی

گل لاله یکی از گل­های نمادین در ادبیات پس از انقلاب اسلامی می ­باشد. این گل نماد محبت و دوستی نیز است:

زحسرت لب شیرین هنوز می بینم      که لاله می ­دمد ازخون دیده فرهاد

حافظ

شقایق هم علاوه بر مفهوم امید و آرزو، نشانه تپیدن­های قلب است:

زندگی خالی نیست/  مهربانی هست سیب هست ایمان هست/ آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

سهراب سپهری

از سوی دیگر شقایق رمزی از شهادت است؛ درفرهنگ قرآنی هم، شهادت آغاز زندگی جاوید است. زندگی جاودانه همراه با آمرزش گناهان، رزق در پیشگاه خداوند، ضایع نشدن عمل، مسرت و خوشحالی و ورود به رحمت الهی و رستگاری ...

گلستان در میان آتش

گلستان در میان آتش

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/07 19:15 ·

یکی از وقایع مهم زندگانی حضرت ابراهیم(ع) سرد شدن آتش نمرودیان بود. بر اساس آیات قرآن، مردم زمان حضرت ابراهیم(ع) بت‌پرست بودند. آن حضرت(ع) بارها آنها را به خداپرستی و دوری از بت­ها فرا‌خواند ولی آنها نپذیرفتند. حضرت ابراهیم(ع) تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد. ابراهیم(ع) در روز عید که مردم از شهر بیرون می‌رفتند با بیان اینکه «من بیمار هستم» در شهر ماند. وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، یك تبر با خود برداشت و به معبد رفت و ـ غیر از بت بزرگ ـ تمامی بت‌ها را شکست.

مردم با دیدن بت­های شکسته، احتمال دادند حضرت ابراهیم(ع) آنها را شکسته است. آن حضرت(ع) را احضار و در مورد شکستن بت­ها سؤال کردند، ایشان گفتند: از بت بزرگ بپرسید. مردم پاسخ دادند که این بت نمی ­تواند حرف بزند. حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: پس چرا او را پرستش می‌کنید. بت ­پرستان که جوابی نداشتند تصمیم گرفتند او را در آتش بسوزانند.

هیزم فراوانى جمع كردند. نمرود با لشكریانش آمدند تا سوختن حضرت ابراهیم(ع) را ببینند؛ آن حضرت(ع) را در منجنیق گذاشتند و به طرف خرمنی از آتش پرتاب كردند. جبرئیل نازل شد و گفت: «ابراهیم! آیا حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم؟» حضرت ابراهیم(ع) جواب دادند: «به تو احتیاجی ندارم، خدا کافی و کفیل من است.» جبرئیل گفت: «پس از خدا بخواه تا نجاتت دهد.» حضرت ابراهیم(ع) گفتند: «همین که او مرا در این حال می‌بیند کافی است.»

از امام باقر(ع) روایت شده ­است كه فرمودند: «دعای حضرت ابراهیم(ع) در آن روز این بود كه گفت: «یا أحد یا صمد، یا من‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ » سپس گفت: «...تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّه‏» پس خداى تبارك و تعالى فرمود: تو را كفایت كردم. به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد كه دندان­هاى ابراهیم از سرما به هم می­ خورد تا اینكه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود: «قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»(انبیاء، آیه69)(روضة كافی، ج‏2 ، ص220)

به دستور خدا، آتش برای او سرد و بی‌خطر گردید و حضرت ابراهیم(ع) از درون آتش که به گلستان تبدیل شده بود سالم بیرون آمدند.(ر.ک: ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى، ص154)

مقدمه مجموعه سه جلدی سپنج

اگرچه حقیر عضو هیأت علمی آموزشی دانشگاه تبریز بودم و بیشتر وقتم برای تدریس و مطالعه برای آن، صرف می­شد ولی گهگاه به‌ضرورت و یا احساس نیاز، دست به قلم می­بردم و سیاه‌مشقی تقدیم خوانندگان می­کردم. این نوشته­ها از نظر کمیت زیاد نبود و از نظر کیفیت هم خوانندگان قضاوت خواهند کرد.

مقالات و یادداشت ­ها، گاه در همایشی ارائه می ­شد و در مجموعه مقالات چاپ می­ گردید و گاه به نشریات ارسال می گردید. اصحاب رسانه هم لطف داشتند و چاپ می­ کردند. در نتیجه به صورت پراکنده منتشر شده است. در این ایام فراغت و زمان گرگ‌ و میش زندگی پیش از غروب، هوس کردم که آنها را در دفتری جمع کنم تا یادگاری باشد برای آیندگان؛ شاید به درد کسی بخورد.

در دوران بازنشستگی که فرصت زیادی دارم، آنها را در چند دفتر با مجموعه‌ای تحت عنوان سپنج گرد آورده ­ام؛ اگرچه سپنج در ظاهر یعنی مجموعه سه مقاله و پنج یادداشت؛ ولی در اصل یعنی محصول عمر کوتاه سه و پنج روزه گذرا که ندانستیم از کجا آمده ­ایم و آمدنمان بهر چه بود و الان هم نمی­ دانیم به کجا می ­رویم و چه سرنوشتی پیش روی ماست: خالدین فی النار یا روح و ریحان و جنه النعیم.

ما که سرمایه ارزشمند عمر را به بطالت گذراندیم؛ نه آموزشمان به درد کسی خورد و نه پژوهشمان گرهی از مشکلات جامعه باز کرد. امید که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد و آیندگان مثل ما نباشند و سرمایه عمرشان را درست مصرف کنند. به فرموده حضرت امام خمینی (ره):

از درس و بحث و مدرسه ­ام حاصلی نشد   کی می ­توان رسید به دریا ازین سراب

هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم         چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش      در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد می‌کنند      در خرقه‌شان به غیر «منم» تحفه‌ای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر     پنهان نموده ­ایم چو پیری پس خضاب
دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن         تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب

از عسل شیرین تر

از عسل شیرین تر

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/06 06:15 ·

عبارت «احلی من العسل» پاسخ حضرت قاسم بن الحسن(ع) در شب عاشورا به عموی بزرگوارش، حضرت سیدالشهدا(ع) است، که پرسیدند: مرگ در نزد تو چگونه است؟ ایشان در جواب گفتند: مرگ در نزد من، از عسل شیرین­تر است.

در شب عاشورا امام حسین(ع) اصحاب خود را جمع نموده و طی خطابه ­ای تذکر دادند که فردا روز فداکاری و شهادت است و شما در رفتن یا ماندن مختارید. از تاریکی شب بهره گیرید و هر یک دست برادری و فرزندی از آن من بگیرید و بروید... سپس امام(ع) به ترسیم حادثه بزرگ عاشورا پرداخته و فرمودند: هر کس می‌‌‌ماند بداند فردا چیزی جز شهادت نیست.

«جناب قاسم بن حسن(ع) ـ که نوجوانی سیزده ساله بود ـ از امام(ع) پرسید: «و انا فى من يقتل؟ آيا من هم جزء كشته شدگان هستم؟» امام(ع) سؤال کردند: «كيف الموت عندك؟‏»مرگ در نزد تو چگونه است؟ جواب داد: «احلى من العسل؛ از عسل شيرين تر است.» امام(ع) فرمودند: بله فرزند برادرم، كشته مى‏ شوى؛ اما جان دادن تو با ديگران خيلى متفاوت است، يك گرفتارى بسيار شديدى پيدا مى ‏كنى ...»(ر.ك: مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 17، ص80)

جهان با آخ های استخوان ها زیر و رو می ­شد          چه قاسم ­ها که افتادند زیر پای مرکَب ­ها

عسل­ها مات از شیرینی شهد شهادت­ها         که «احلی من عسل»ها عاجزند از شرح مطلب­ها

صادق کریمی

شوق شهادت

شوق شهادت

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/06 06:10 ·

در نظام ارزشى اسلام، شهادت در راه خدا یک معیار اصیل معنوى است که سایر امتیازات انسانى و اعمال صالح یک فرد مسلمان را تحت­ الشعاع خود قرار مى ‏دهد و جایگاهى بس رفیع دارد. رسول گرامی اسلام(ص) در این مورد مى فرمایند: «فوق کلّ ذى برٍّ، برٌّ حتى تقتل الرّجل فى سبیل اللّه فاذا قتل فى سبیل اللّه فلیس فوقه برٌّ؛ بالاتر از هر نیکى، نیکى دیگرى است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامى که در راه خدا به شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن نیکى وجود ندارد.»(اصول کافى، ج 2، ص348)

مولای متقیان على(ع) در خطبه ­ای فرمودند: «فانّ الجهاد بابٌ من ابواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة اولیائه و هو لباس التّقوى و درع اللّه الحصینة و جنّته الوثیقه فمن ترکه رغبه عنه البسه اللّه ثوب الذّلّ و شمله البلاء و دیّث بالصّغار و القماءة و ضرب على قلبه بالاسهاب و ادیل الحقّ منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النّصف؛ جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است که خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است. کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خداوند لباس ذلت و خوارى را بر او مى ‏پوشاند و دچار بلا و مصیبت مى شود و کوچک و ذلیل مى‏ گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى‏ گرداند به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است.»(نهج البلاغه، خطبه27)

شهادت معامله‏ عزتمندانه انسان­ هاى وارسته با خداوند و راه میانبری برای رسیدن به مقصد نهایى و هدف والاى الهى است که آنها را به حیاتى جاودانه و ابدی می­ رساند: «ولاتحسبن الّذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شده‏ اند، مردگانند، بلکه آنان زنده ‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏ شوند.»(آل عمران، آیه169)

زنده کدام است بر هوشیار              آنکه بمیرد به سر کوى یار

سعدى

این عقیده و معرفت باعث شده بود که یاران امام حسین با شوق وصف ناپذیری از شهادت استقبال کنند. محمد بن عماره، از پدرش نقل می ­کند که به امام صادق(ع) عرض کردم: «اخبرنی عن اصحاب الحسین(ع) و إقدامهم علی الموت. فقال: إنهم کشف لهم الغطاء حتی راوا منازلهم من الجنه، فکان الرجل منهم یقدم علی القتل لیبادر إلی حوراء یعانقا و إلی مکانه من الجنه؛ مرا از یاران امام حسین(ع) خبر ده که چگونه بر مرگ می ­شتافتند؟ فرمودند: همانا پرده[عادت و غفلت] از پیش دیده آنان برداشته شده بود تا آنجا که جایگاه خویش را در بهشت می­ دیدند. هر مرد از آنان چنان بود که وقتی به سوی مرگ، گام برمی­ داشت؛ گویی که می­ رفت تا با حوری­ های بهشت هم آغوش گردد و جایگاه خود در بهشت را دریابد.»(علل الشرایع، ج1، ص229)

یاران امام حسین(ع)

یاران امام حسین(ع)

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/04 06:55 ·

در باره تعداد ياران امام حسين(ع) روایت ­های مختلفی وجود دارد؛ مسعودى تعداد آنها را ششصد نفر ـ پانصد سواره و صد پياده ـ نقل کرده است.(مروج الذهب، ج3، ص70) عمار دهنى به نقل از امام باقر(ع) می­ گوید: که آنها  یکصد و چهل و پنج نفر ـ صد نفر پياده و چهل و پنج نفر سواره ـ بوده ­اند.(تاريخ طبرى، ج5، ص389) حصين بن عبدالرحمن از سعد بن عبيده ـ كه خود شاهد ماجرا بوده است ـ آنها را صد نفر اعلام کرده است.( همان ، ص393)

شيخ مفيد(ارشاد، ص233)، ابوحنيفه دينورى(الاخبارالطوال، ص256)، يعقوبى(تاريخ يعقوبى، ج2، ص230) و خوارزمى(مقتل الحسين، ج2، ص4) قول هفتاد و دو نفر ـ سی و دو نفر سواره و چهل نفر پياده ـ را برگزيده ­اند. راوى اين نقل، ضحاك بن عبدالله مشرقى از لشكريان امام حسين(ع) است. او از امام(ع) اجازه خواست، تا هنگامى كه مقاومت و جهادش ثمر دارد، بماند و وقتى ديد مقاومتش بى اثر است برگردد؛ امام(ع) هم به او اجازه دادند. بر اين اساس او روز عاشورا مردانه جنگيد و در ساعت­هاى پايانى ـ قبل از اینکه حضرت سيدالشهدا(ع) به شهادت رسند ـ با اجازه ایشان از معركه گريخت و جان سالم به در برد.

به نظر می ­رسد اين نقل به واقعیت نزديكتر است، هرچند نمى ­توان نقل­ هاى ديگر را به كلى رد كرد، زيرا مراحل سفر مختلف بوده­ است؛ چه بسا در مرحله ­اى تعداد ياران حضرت بيشتر و در مرحله ديگر كمتر بوده­ اند. در آغاز حرکت تعدادى با اين فکر كه امام حسين(ع) به كوفه خواهند رفت و حكومت يزيديان را نابود كرده، قدرت را به دست مى­ گیرند و آنها هم در اين راستا به نوایی مى­ رسند! به حضرت ملحق شدند و زمانی که اخبار نگران­ کننده از كوفه رسيد، برگشتند. شاید در آغاز ششصد نفر بوده­ اند و به تدريج به یکصد و چهل و پنچ نفر و یکصد نفر رسيدند و در پايان آنان كه تا آخرين لحظه ماندند و مقاومت كردند هفتاد و دو تن بوده ­اند.

آنان که در رکاب امام حسین(ع) به فيض شهادت رسيدند، جمعي از بني هاشم بودند و جمعي از مردم مدينه که با آن حضرت(ع) آمده بودند، برخي در مکه و طول راه و برخي‏ هم از کوفه به ایشان پيوستند. کساني هم در راه نهضت‏ حسيني، پيش از عاشورا شهيد شدند که آنان نيز جزء اصحاب آن حضرت(ع) به شمار مي‏ آيند.

یاران شهادت طلب و با وفاي امام حسين(ع) نمونه بارز مؤمنان واقعی بودند. از خصوصيات آنان می توان به اطاعت محض و عاشقانه، هماهنگي کامل با رهبري، سازش ناپذيري، قاطعيت و عزم راسخ، آزادگي، دارای يقين، بصير و ... اشاره نمود

برات

برات

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/01 15:03 ·

حواله کتبی، سند، دستاویز، چک، نوشته­ ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حکام وجهی را حواله دهد:

هر عطا کاندر برات وعده افتد بی گمان                 آن عطا نبود که باشد مایه رنج و عنا

سنایی

بَرات در اصل نوشته‌ای است که بر اساس آن شخصی به شخص دیگری امر می‌کند مبلغی در وجه یا حواله کرد خودش یا شخص ثالثی در موعد معینی بپردازد. برات از مهم‌ترین اسناد تجاری و از وسایل مهم پرداخت به‌شمار می‌رود. منشأ پیدایش برات برای انتقال طلب بوده‌است. به این ترتیب که وقتی شخصی طلبی از دیگری داشته که هنوز موعد پرداخت آن فرا نرسیده، با انتقال طلب خود به شخصی دیگر امکان یک معامله نسیه را برای خود فراهم می‌کند و بدین‌ترتیب باعث صرفه جویی در یک نوبت جابجایی پول می‌شده‌است؛ یا شخص برای جلوگیری از خطرات حمل و نقل پول در سفرهای طولانی پول خود را به شخص دیگری پرداخته و همان مبلغ را از همکار یا دوست آن شخص در شهر مقصد دریافت می‌کرده‌است.

واژه «برات» در فارسی بسیار کهن است، در واقع معنای برات از ظاهر واژه آشکار است یعنی برای تو و همان حواله است. این واژه را می‌توان درسده‌های گوناگون و در نوشته‌های متفاوت ازجمله سروده‌ها مشاهده کرد. گویندگان فارسی به اعتبار آن که برات نوعی حواله مکتوب است هر حواله یا وارد معنوی را نیز برات نامیده‌اند. مانند:

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی        آن شب قدر که این تازه براتم دادند

حافظ

دلا با عشق پیمان تازه گردان            برات عشق بر جان تازه گردان

خاقانی

اسارت

اسارت

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/01 14:53 ·

اسارت، در لغت به معنی در بند کشیدن و محکم بستن چیزی با قیدی و طنابی و زنجیری است. در معنای اسارت، محصوریت و تحت سلطه بودن و گرفتارشدن وجود دارد که این محصور بودن گاهی با قیود و اسباب ظاهری است مثل بستن دست و پای کسی و گاهی با تعهدات و الزامات قانونی مثل زندانی شدن کسی به حکم قانون.

اسیر را از آن جهت که او را بسته و محصور می‌ساختند اسیر نامیده‌اند؛ سپس این مفهوم به هر کس که در بند یا حبس درآید، هرچند با چیزی بسته نشده باشد، توسعه یافته است. به بیان دیگر، اسیر کسی است که محبوس و تحت سلطه باشد؛ چه با قیود ظاهری و چه با تعهدات عرفی و الزامات قانونی؛ از این ‌رو بر عبد، زندانی و کسی که تحت نظر باشد نیز اطلاق می‌شود.

اسارت از یک جهت به نظامی، فكری، اقتصادی و سیاسی، از جهت دیگر به فردی و اجتماعی تقسیم می­ شود. از انواع اسارت، تنها اسارتی که شیرین و لذت­بخش است اسارت عشق می ­باشد؛ اسارتی که انسان را از همه چیز آزاد می­ کند. به بیان ساده، اسارت زندگی انسان را فرا گرفته است؛ گاه فکر انسان اسیر است و گاه جسم او و گاهی هم، دلش. در اسارت­ های دیگر انسان برای آزادی تلاش می­ کند اما هرگز دوست ندارد که از اسارت دل جدا بشود. اسارت دل در طول تاریخ بشریت وجود داشته، دارد و خواهد داشت. افسانه ­هایی توسط شاعران و راویان ساخته شده است که نشان­ دهنده این زیبایی­هاست.

فاش می‌گویم و از گفته خود دل­شادم           بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ

من از آن روز که در بند توأم آزادم             پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

سعدی

پایداری

پایداری

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/01 10:53 ·

اگر چه اغلب انسان­ ها در دفاع از فکر و عقیده خود ـ اعم از حق و باطل ـ مقاومت می­ کنند؛ اما قرآن­ کریم، استقامت و پایداری در راه حق را مورد تمجید و تحسین قرار داده است: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَئکهُ أَلاتخَافُوا وَ لاتحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالجْنَّهِ الَّتى کُنتُمْ تُوعَدُونَ؛ آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، ‌فرشتگان بر آنها نازل می‌شوند و[به آنها می‌گویند] نترسید و محزون نباشید و شاد باشید به بهشتی که وعده داده شده‌اید.»(فصلت، آیه30)

خداوند متعال ضمن تمجید از این نوع استقامت، پیامبر و مومنان را به آن امر فرموده است: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ وَ لاتَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ پس همان گونه كه دستور يافته ‏اى ايستادگى كن و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] و طغيان نكنيد كه او به آنچه انجام مى‏ دهيد بيناست.»(هود، آیه۱۱۲)

بعد از پیامبر گرامی اسلام (ص) که مظهر واقعی پایداری و استقامت بودند، امامان معصوم(ع) نیز هر کدام به نوعی این راه را ادامه داده­ و با استقامتی برگرفته از شیوه پیغمبر اکرم(ص) مردم را به پایداری دعوت نمودند. امام حسین (ع) یکی از آن امامان بوده ­اند که در واقعه‌ عاشورا استقامت بی­ نظیری از خود به نمایش گذاشتند.

در مورد صبر و پایداری امام حسین(ع) در واقعه عاشورا روایات زیادی نقل شده است که به نقل یکی از آنها بسنده می کنیم. امام سجاد(ع) ـ که شاهد نبرد حق و باطل در واقعه عاشورا بوده ­اند ـ می­ فرمایند: «لما اشتدت الأمر بالحسين بن علي بن أبي طالب(ع) نظر اليه من كان معه، فاذا هو بخلافهم لأنهم كلما اشتد الأمر تغيرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و كان الحسين(ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق الوانهم و تهدی جوارحهم و تسكن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لايبالي بالموت! فقال لهم الحسين(ع): صبرا بني الكرام، فما الموت الا قنطره تعبر بكم عن البؤس و الضراء الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة، فأيكم يكره أن ينتقل من سجن الي قصر، و ما هؤ لأعدائكم الا كمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب. ان أبي حدثني عن رسول الله(ص) ان الدنيا سجن المؤمن و جنه الكافر و الموت جسر هؤلاء الي جناتهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم، ماكذبت و لاكذبت؛ هنگامي كه كار بر[امام] حسين(ع) سخت شد كساني كه با او بودند آن­ حضرت(ع) را نگريسته و ديدند كه حال امام(ع) بر خلاف ايشان است، زيرا آنها اين­گونه بودند كه هرچه كار سخت­تر مي­ شد رنگ ایشان دگرگون گشته و لرزه بر اندام آنها افتاده بود و ترس دل­هایشان را فراگرفته بود. [امام] حسين(ع) و برخي از همراهان خاص آن­ حضرت(ع) رنگ   هایشان درخشيده و اعضاي بدن­هایشان آرام گشته و دلهايشان تسكين يافته بود. آنها[با ديدن اين منظره] به يكديگر گفتند: بنگريد كه او از مرگ باكي ندارد! امام حسین(ع) به آنها فرمودند: آرام باشيد و بردبار! اي كريم زادگان، به راستي مرگ جز پلي نيست كه شما را از سختي­ ها و فشارها به سوي باغ های فراخناك و نعمت­های جاويدان عبور دهد، كدام يك از شما است كه نخواسته باشد از زنداني به قصر منتقل گردد؟ اما براي دشمنان شما، مرگ جز آن نيست كه از قصري به زندان و عذابي منتقل گردند، به راستي پدرم از رسول خدا(ص) براي من حديث كرد: كه همانا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل اينها است به سوي بهشت­هایشان، و پل آنها است به سوي دوزخ­هایشان، دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته ­اند.» (معانی الاخبار، ص288)

در زيارت ناحيه مقدسه، خطاب به امام حسين(ع) عرض مى ­کنيم: «...لقد عجبت من صبرك ملائكة السماوات ...؛ همانا از صبر تو فرشتگان آسمان به تعجّب افتادند.»(بحارالانوار، ج 98، ص239) چه صبري بالاتر از اين كه طفل شيرخوار خود را براي طلب جرعه آبی پيش دشمنان مي ­برند تا شايد غريزه عاطفه و ترحم را در دل تيره آنان بيدار كنند ولي دشمنان پست فطرت به جاي آب با تير زهرآگين او را در آغوش پدر به شهادت مي ­رسانند، باز امام صبر و شكيبایی را از دست نمی­ دهند و با كمال متانت و بردباری به مأموريت مقدس خود ادامه می دهند.

سنخیت محب و محبوب

سنخیت محب و محبوب

MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi MuhamedReza Asadi · 1402/02/01 10:44 ·

یکی از ابعاد عشق، سنخیت بین محب و محبوب است. بنابر کلام ائمة اطهار(ع) همه کسانی که به حضرات معصومین(ع) عشق می‌ورزند، از جنس آنها می­ باشند؛ آن چنان که امام باقر(ع) می­ فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْنَا لأنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا؛ همانا خداوند ما را از اعلی علیین آفرید و دل‌های شیعیان ما را از آن چه ما را آفریده، آفرید؛ و پیکرهایشان را از درجه پایین آن آفریده؛ از این رو دل­های شیعیان به ما متوجه است؛ زیرا از آنچه ما آفریده شده‌ایم، آفریده شده‌اند.»(اصول کافی، ج1، ص390)

نظر به اینکه مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب می­ باشد و هدایت به معناى رساندن به سر منزل مقصود است، شامل تأثیر باطنى و نفوذ معنوی امام هم می ­شود این به شرطی است که ماموم تسلیم فرمان امام خویش باشد؛ چنانکه امام صادق(ع) می­ فرمایند: «کذِبَ مَن زَعَم اَنَّهُ مِن شیعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّک بِعُروه غَیرِنا؛ دروغ پنداشته آن کسی که خود را شیعه ما می­ داند ولی به ریسمان غیر ما چنگ می­ زند.»(فضائل الشیعه و صفات الشیعه، ص 45)

بی­ تردید رستگاری و سعادت ابدی فقط در سایه همراهی و پذیرش امامت حضرات معصومین(ع) ممکن است. آن حضرت(ع) همچنین فرمودند: «نَحنُ وَ اللّهِ نِعمَةُ اللّه التی انعم بِها عَلی عِبادِه وَ بِنا فازَ مَن فاز؛ به خدا قسم ما نعمت الهی هستیم که خداوند به بندگانش عنایت فرموده و آن کسی که رستگار شده است، به وسیله ما رستگار شده است.» (بحارالانوار، ج 24، ص51)